از یک جایی به بعد مجبور می شوی خودت را تا کنی ،
در کوله ات بگذاری ، زیپش را محکم کنی و پشتت بیندازی .
یادت می دهند سرت را همیشه به نشانه ی تایید تکان دهی و لبخند بزنی که موافقی .
یادت می دهند هیچ فرقی بین دو جمله ی : " دوستت دارم " و " از تو بیزارم " نیست .
می فهمی که در جواب هر دویش تشکر کنی و رد شوی .
یاد میگیری که تنها آسمان وظیفه ی باریدن ندارد چشم هایت هم موظف به همکاری اند .
یاد میگیری که وابستگی طناب داری است به دور گردنت .
و عشق همان تقلایی است که اعدام روحت را عذاب آورتر می کند ،
که آدم ها همه غریبه اند ...
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .